در ۱۸ سالگی با پیروزی انقلاب اسلامی و به فرمان امام(ره) به بسیج پیوست. در سال ۶۰ با توجه به احساس مسئولیتی که داشت به جبهه اعزام و با شهید کاوه آشنا شد. نقش شهید کاوه در سازندگی محراب انکارناپذیر است. از طرفی محراب همان کسی بود که کاوه به دنبالش میگشت. فردی شجاع و صادق که همیشه پیش روی نیروها حرکت میکرد. در همان روزهای نخست اعزام، محراب به اتفاق کاوه به سقز رفت و به گردان شهدا پیوست و پس از چندی عضو رسمی سپاه شد. نخستین عملیاتی که محراب در آن شرکت کرد، مانوری بود که در شب ۱۹ رمضان صورت پذیرفت. او پس از بروز تواناییهایش به عنوان یک رزمنده، از سوی کاوه به جانشینی سرگروه و پس از آن به سرگروهی یگان اسکورت و سرانجام به معاونت اطلاعات تیپ ویژه شهدا برگزیده شد. عملیات شاخص دیگری که محراب در آن نقش مؤثری داشت، سلسله عملیاتی بود که در زمستان ۶۱، در محور سردشت - پیرانشهر انجام گرفت و بسیار حایز اهمیت بود، چراکه طی آن مناطق بسیاری از کشورمان از جمله روستای کوپر، زندان دولتو، و از همه مهمتر جنگل آلواتان که توسط حزب دموکرات تسخیر شده بود، آزاد شد. زنان، دختران و دیگر افراد به اسارت درآمده توسط این حزب آزاد شدند و به آغوش خانوادههای خود بازگشتند. علاوه بر تمامی موارد ذکر شده، عملیاتهای پسوه، فتح، لیله القدر، قادر، محاصره پاوه، والفجر۲، ۳ و ۴، خیبر، بدر، والفجر ۸ و ۹ نیز از حضور و رشادتهای محراب بیبهره نبودند. سرانجام در۶ شهریور ۶۵ در عملیات کربلای ۲، سردار محمود کاوه به شهادت رسید و محراب مأموریت تیپ مستقل انصارالرضا(ع) را از پدافند به آفند و عملیاتی تغییر سازمانی داد و سرانجام توانست حکم عملیاتی و آفندی بودن انصارالرضا(ع) را پیش از شروع عملیات کربلای ۴ از فرمانده کل سپاه پاسداران بگیرد. در فاصله روزهای هفتم تا دهم عملیات به اتفاق یکی از نیروهای اطلاعات به طرف خط به راه افتاد و در حالی که سوار بر موتور به پل شهر «دوئیچی عراق» نزدیک میشد، توسط راکتهای عراقی بمباران شدند. از وجود محراب و یار همراهش هیچ چیز باقی نماند. چند خاطره کوچک از زبان حمیدرضا صدوقی را میتوانید در ادامه بخوانید. او که سابقه حضور عملیاتی در جبهه را دارد از همرزمان شهید علی اصغر حسینی محراب و همچنین محقق و پژوهشگر دفاع مقدس و از نویسندگان ادبیات پایداری است.
اسم کلاس؛ انتقال تجربه
وقتی اوایل سال ۶۲ واحد اطلاعات عملیات لشکر ویژه شهدا نظم گرفت، محراب بود که پس از هر شناسایی، عملیات و کمین، بچههای واحد را جمع میکرد و نقاط ضعف و قدرت آن عملیات و شیوه کمین زدن ضدانقلاب را برایمان تشریح میکرد و اسم کلاس هم، انتقال تجربه بود. در صدر تحلیل افرادی که به خراسان میآمدند، نام اصغر محراب بود و عملیاتهای ما را برای این افراد تشریح و تفسیر و نقاط ضعف و قوت را بیان میکرد. از اوایل سال ۶۱ که محراب به جبهه سقز آمد تا وقتی که با انفجار راکت هواپیما به شهادت رسید، بعد از امام به شدت تحت تأثیر شخصیت، رفتار و گفتار محمود کاوه بود. در واقع گفتن از محراب بدون کاوه شاید ناقص باشد و کاوه اگر کاوه شد چون افرادی مثل مجید ایافت و علیاصغر محراب و علی قمی را در اطراف خودش داشت. شهید محراب کشف محمود کاوه بود.
همیشه نوک پیکان حمله بود
بار اول بهمن ۶۲ در پایگاه شهید بروجردی، لشکر ویژه شهدا دیدمش، تنپوش سبز جنگلیاش او را شاخص کرده بود، اما پر از خاک و گل و لای بود که خبر از حضور در عملیات را بیان میکرد. با تازهواردهای اطلاعات عملیات چنان گرم میگرفت که کمتر کسی در واحد او احساس غریبی میکرد. تا پایان سال چندین عملیات با او رفتم و هربار صمیمیتر شدیم. پس از مجید ایافت همه کاره او بود و من تازهکار که از آمدنم به کردستان چند ماهی بیشتر نمیگذشت، وجود او جاذبه زیادی برایم به همراه داشت. عملیات که میرفتیم، او نوک پیکان حمله بود و تجربه عملیات پاکسازی سقز و مهاباد و جاده حیاتی پیرانشهر و سردشت را هم به همراه داشت. قبل از جبهه شنیده بودم که اصغر در مسابقات کشتی استانی به عمد خودش را زمین زده بود تا حریفش که داغدار مادر بوده است، فقط درد از دست دادن مادر را داشته باشد نه زخم باخت مسابقه را.
حاج اصغر
یک بار از درد زانو چندین سالهاش که بهدلیل حضورش در کوه و عملیاتها بود به کسی شکایتی نکرد و در همان لحظات آخر پلاستیک قرص و شربت همراهش بود، اما در هیاهوی بمباران هواپیماهای دشمن ناگهان پرواز کرد و به شهادت رسید. اصغر محراب جلوداریاش، از جان گذشتگیاش و از همه مهمتر شجاعتش موجب شد خیلی زود در دل فرماندهها جا باز کند. چندسالی که از جنگ گذشت و برادریاش را به همه اثبات کرد؛ شد برادر اصغر، با همه خصوصیاتی که یک برادر برای برادرش میتواند داشته باشد. سالهای آخر خانه خدا را زیارت کرده بود و شد حاج اصغر و با همین لقب هم در کربلای ۵ به شهادت رسید.
نظر شما